حضرت آیة الله جوادی آملی دربارهی علت استفاده از عنوان «اسلامی» دربارهی پیامبران دیگر ادیان ابراهیمی، میفرمایند: چون «اسلام» تنها دین الهی است: «إنَّ الدّینَ عِنْدَاللهِ الإسْلام» (آل عمران - 19) و هیچ دینی غیر از آن مرضی و مقبول خداوند نیست: «وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ» (آل عمران-85)، بنابراین، تنها رهآورد همهی پیامبران الهی، همانا اسلام بوده و حکومت آنان نیز اسلامی بوده و میباشد. (1)
«الْفُقَهَاءُ أُمَنَاءُ الرُّسُلِ مَا لَمْ یَدْخُلُوا فِی الدُّنْیَا قِیلَ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا دُخُولُهُمْ فِی الدُّنْیَا قَالَ اتِّبَاعُ السُّلْطَانِ فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ فَاحْذَرُوهُمْ عَلَى دِینِكُم» (رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: دانشمندان فقیه تا هنگامى كه وارد دنیا نشدهاند امین پیغمبرانند. عرض شد یا رسول اللَّه! معنى ورودشان در دنیا چیست؟ فرمود: پیروى از سلطان جائر، پس چون چنین كنند نسبت به دینتان از ایشان برحذر باشید) (2)
پی نوشت ها:
1.ولایت فقیه؛ ولایت فقاهت و عدالت، ص 103
2.الكافی، ج1، ص: 46
نام سوره و شماره آیه در مورد امامت و ولایت فقیه در قرآن؟
امامت و ولایت فقیه از اعتقادات و بحث کلامی هستند که باید با ادله محکم و برهان عقلی و نقلی مبتنی بر عقل ثابت شوند، همچنان که نبوت مساله ای اعتقادی است که باید با برهان و استدلال عقلی ثابت شود . نقل در این موارد یا خود برهانی است یا از باب تایید است. بنا بر این اثبات امامت و ولایت فقیه با نقل صرف نمی شود.برهان نبوت که در قرآن هم ذکر شده ، عبارت است از :بشر محتاج هدایت است . با وجودی که عقل را که نور و هدایتگر است ، دارد، در گذر زمان گرفتار اختلاف می شود که یا ناشی از تفاوت برداشت است ( که یک برداشت حق و برداشت های دیگر باطل است) یا ناشی از جهل و ناتوانی در درک حقایق ؛ این جاست که خدا برای رفع اختلاف وحی و کتاب نازل می کند:كانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْكُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ؛ (1)مردم (در آغاز) یك دسته بودند (و تضادى در میان آن ها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد . اختلافات و تضادهایى در میان آن ها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند . كتاب آسمانى، كه به سوى حق دعوت مىكرد، با آن ها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داورى كنند.برای این که در خود قرآن مردم به اختلاف نیفتند ، خداوند پیامبرش را به تبیین و تفسیر و تعلیم کتاب خدا مأموریت داد:ِوَ أَنْزَلْنا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِم؛ (2) ذكر را بر تو نازل كردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است ، براى آن ها روشن سازى .َ یُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ؛ (3)آن ها را كتاب بیاموزد . وجود پیامبر در کنار کتاب را قاطع عذر منکران و کافران و منحرفان نامید که با وجود کتاب و پیامبر به عنوان مفسر و مبین کتاب ، دیگر عذری برای گمراهی نیست:وَ كَیْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْكُمْ آیاتُ اللَّهِ وَ فیكُمْ رَسُولُهُ ؛ (4) چگونه کفر می ورزید در حالی كه (در دامان وحى قرار گرفتهاید، و) آیات خدا بر شما خوانده مىشود، و پیامبر او در میان شماست؟! قرآن با تفسیر و تبیین پیامبر ، هدایتگر به حق و مانع گمراهی است . بعد از پیامبر باید مفسر و مبین معصوم به عنوان امام و مقتدا و هدایتگر باشد تا مردم با تمسک به تفسیر و تبیین امام ، هدایت یابند . از گمراهی در امان باشند . از این رو در قرآن مردم به اطاعت از ولایت خدا و رسول و مؤمنان نمازگزاری که در رکوع صدقه می دهند ، دعوت می شوند:إِنَّما وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون؛ (5) سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آن ها كه ایمان آوردهاند. همان ها كه نماز را برپا مىدارند، و در حال ركوع، زكات مىدهند. همچنین به اطاعت مطلق از خدا و رسول و اولی الامر دعوت می شوند:یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُم؛ (6)اى كسانى كه ایمان آوردهاید! اطاعت كنید خدا را! و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را.معلوم می شود "اولی الامر" باید معصوم باشد . شناسایی معصوم فقط از خدا و رسول خدا ممکن است . آنان باید مصداق اولی الامر را معرفی کنند . پیامبر در روز غدیر و در حدیث متواتر ثقلین امام علی و فرزندان معصوم ایشان را به عنوان جانشینان خود و هدایتگران و امامان امت و تفسیر و تبیین کنندگان قرآن، معرفی نمود.بنا بر این اصل امامت مانند نبوت بر برهان محکم عقلی تکیه دارد .آیات قرآن با بیان برهانی ما را به اطاعت از هدایت یافتگانی که می توانند هدایتگر باشند و خدا این وظیفه را بر دوش آنان نهاده است ، سوق می دهند. اگر بخواهیم همه آیات و روایاتی را که با بیان برهانی بر امامت دلالت دارند ، یادآوری کنیم، جواب خیلی طولانی می شود . ولایت فقیه مانند امامت از عقاید و مسائل کلامی است. همان گونه که در نبود پیامبر باید دین خود را از امام بگیریم و اداره دنیای خود را به او بسپاریم ، در دوران غیبت هم باید احکام دین را از مجتهدان عادل که نایبان عام امام زمان (عج) هستند ، بگیریم . اداره دنیای خود را به مجتهدی عادل و توانمند که بهتر از بقیه مجتهدان توان اداره کشور را دارد، بسپاریم. این حکم عقل و شرع است . روایات زیادی از امامان بر این مطلب دلالت دارد، از جمله روایت زیر:من كان منكم ممن قد روى حدیثنا ونظر فی حلالنا وحرامنا وعرف أحكامنا فلیرضوا به حكما فإنی قد جعلته علیكم حاكما فإذا حكم بحكمنا فلم یقبله منه فإنما استخف بحكم الله و علینا رد و الراد علینا الراد على الله و هو على حد الشرك بالله . (7)هر کس از شما که حدیث ما را روایت می کند و اهل نظر در حلال و حرام ما است و احکام را می شناسد ، به حکومتش رضایت دهید ،که او را بر شما حاکم کردم .اگر کسی حکم او را که به حکم ما حکم کرده ، نپذیرد ، حکم خدا را نپذیرفته و خفیف کرده ؛ حکم ما را رد کرده ؛ رد کننده ما ، رد کننده حکم خدا است . چنین کسی در ردیف مشرکان است. نبوت و امامت و ولایت فقیه همه در یک راستا و از مباحث اعتقادی و متکی به برهان محکم عقلی و نقلی و از مسائل روشن و بدیهی هستند.
پی نوشت ها:
1. بقره (2) آیه 213.
2. نحل (16) آیه 44.
3. بقره ، آیه 129.
4. آل عمران (3) آیه 101.
5. مائده (5) آیه 55.
6. نساء (4) آیه 59.
7. کلینی ، کافی ، پنجم ، تهران ، دار الکتب الاسلامیه ، 1362 ش ، ج1 ، ص 67.
ولایت فقیه در روایات
. در روایات زیادى، از جمله روایت صحیحه ى ابوالبخترى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است:
العلماءُ ورثهُ الانبیاء; علما وارثان انبیا و پیامبران الهى هستند.
2. در روایت معتبرى، سکونى از امام صادق(علیه السلام)و ایشان از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله)روایت مى کنند:
الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم یَدْخُلُوا فى الدُّنْیا; فقیهان تا زمانى که دنیا زده نشده اند، امین و مورد اعتماد پیامبران هستند.
3. شیخ صدوق، با سندهاى متعدّد، از امیرمؤمنان على(علیه السلام)، از پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله)نقل مى کند که:
سه بار فرمودند: اللّهم ارحَم خُلفایى; خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خود قرار ده. پرسیدند که: یا رسول اللّه، جانشینان شما چه کسانى هستند؟ در پاسخ فرمودند: اَلَّذینَ یَأتُونَ بَعدى وَ یَروُونَ حَدیثى وَ سُنَّتى کسانى که بعد از من مى آیند، حدیث مرا روایت مى کنند و سنّت مرا به مردم مى رسانند.
4. شیخ کلینى، با سند خود، از امام هفتم(علیه السلام)نقل کرده است که در قسمتى از سخنان خود درباره ى منزلت دانشمندان دینى فرمودند:
الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ کَحِصْنِ سُورِ المَدینَهِ لَها؛ فقیهان دژهاى مستحکم اسلام هستند همچون دژهاى شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند.
5. از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است:
المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَالعُلَماءُ حُکّامٌ عَلى المُلُوکِ; پادشاهان حاکم بر مردم اند و علما بر پادشاهان حاکم اند.
6. شیخ صدوق، توقیع شریفى را از امام زمان (عج) نقل مى کند; در آن توقیع، حضرت چنین نگاشته اند:
واَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فیها اِلى رُواهِ اَحادیثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِم... و امّا حوادث جدیدى که اتفاق مى افتد، درباره ى آنها به راویان حدیث ما رجوع کنید; زیرا آنها حجّت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنها هستیم.
7. در روایت مشهور ابوخدیجه از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: اُنْظُرُوا اِلى رَجُل مِنْکُمْ یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضایانا، فَاجْعَلُوُهُ بَیْنَکُمْ فَاِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِیاً، فَتَحاکَمُوا اِلَیْهِ؛ در میان دوستان خود، کسى را که با احکام ما آشناست، پیدا کنید و او را میان خود (حاکم) قرار دهید، چون من او را قاضى قرار داده ام; پس براى رفع اختلاف به او مراجعه کنید.
8. در مقبوله ى عمر بن حنظله، نقل است که گوید:
از امام ششم پرسیدم: در صورتى که دو تن از دوستان و یاران شما در مسئله اى مثل ارث یا دِیْن، اختلاف داشتند، آیا مى توانند براى داورى به حاکم و قاضى دستگاه خلافت رجوع کنند؟ حضرت فرمودند: در این صورت نزاع را نزد طاغوت مطرح کرده اند و هر آنچه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلّمشان باشد، حرام است; زیرا حقّ خود را با حکم طاغوت ستانده اند درحالى که، خداوند در قرآن کریم، فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند. پرسیدم: پس چه کنند؟ فرمودند: یُنْظُرانِ اِلى مَنْ کانَ مِنْکُمْ، قَد رَوى حَدیثِنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْکامَنا فَلْیَرضُوا بِهِ حَکَماً فَاِنّى قَد جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً، فَاِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُکْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَیْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَیْنا اَلرّادُّ عَلَى اللّهِ فَهُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللّهِ؛ از میان خود کسى را پیدا کنند که راوى حدیث ماست و در حلال و حرام، صاحب نظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا میان ایشان داورى نماید; چرا که من، چنین شخصى را بر شما حاکم قرار داده ام و هرگاه او به حکم ما داورى نمود و حکم او پذیرفته نشد، یقیناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کرده اند و کسى که ما را انکار کند و نپذیرد خدا را انکار کرده است، و این در حدّ شرکِ به خداست.
9. در کتاب تحف العقول، روایتى طولانى از، امام حسین(علیه السلام)نقل است که در فرازى از آن فرموده اند:
...مَجارى الاُمُورِ وَ الاَحْکامِ عَلى اَیْدِى العُلَماءِ بِاللهِ اَلاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ… مجارى امور و حکم ها در دست عالمان به خدا و امینانِ بر حلال و حرام الهى است.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است : العلماءُ ورثهُ الانبیاء; علما وارثان انبیا و پیامبران الهى هستند.
از پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) نقل شده است: الفُقَهاءُ اُمناءُ الرُّسُلِ مالَم یَدْخُلُوا فى الدُّنْیا; فقیهان تا زمانى که دنیا زده نشده اند، امین و مورد اعتماد پیامبران هستند.
از پیامبراکرم (صلى الله علیه وآله) نقل شده است : سه بار فرمودند: اللّهم ارحَم خُلفایى; خدایا جانشینان مرا مورد رحمت خود قرار ده. پرسیدند که: یا رسول اللّه، جانشینان شما چه کسانى هستند؟ در پاسخ فرمودند: اَلَّذینَ یَأتُونَ بَعدى وَ یَروُونَ حَدیثى وَ سُنَّتى کسانى که بعد از من مى آیند، حدیث مرا روایت مى کنند و سنّت مرا به مردم مى رسانند.
از امام هفتم(علیه السلام) نقل شده است: الفُقَهاءُ حُصُونُ الاِسلامِ کَحِصْنِ سُورِ المَدینَهِ لَها؛ فقیهان دژهاى مستحکم اسلام هستند همچون دژهاى شهر که حفاظت از آن را بر عهده دارند.
از امام صادق(علیه السلام)نقل شده است: المُلُوکُ حُکّامٌ عَلَى النّاسِ وَالعُلَماءُ حُکّامٌ عَلى المُلُوکِ; پادشاهان حاکم بر مردم اند و علما بر پادشاهان حاکم اند.
از امام زمان (عج) نقل شده است: واَمّا الحَوادِثُ الواقِعَهُ فَارُجِعُوا فیها اِلى رُواهِ اَحادیثِنا فَأِنَّهُمْ حُجَّتى عَلَیْکُمْ وَاَنَا حُجَّهُ اللّهِ عَلَیْهِم... و امّا حوادث جدیدى که اتفاق مى افتد، درباره ى آنها به راویان حدیث ما رجوع کنید; زیرا آنها حجّت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنها هستیم.
از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: اُنْظُرُوا اِلى رَجُل مِنْکُمْ یَعْلَمُ شَیْئاً مِنْ قَضایانا، فَاجْعَلُوُهُ بَیْنَکُمْ فَاِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ قاضِیاً، فَتَحاکَمُوا اِلَیْهِ؛ در میان دوستان خود، کسى را که با احکام ما آشناست، پیدا کنید و او را میان خود (حاکم) قرار دهید، چون من او را قاضى قرار داده ام; پس براى رفع اختلاف به او مراجعه کنید.
در مقبوله ى عمر بن حنظله، نقل است که گوید: از امام ششم پرسیدم: در صورتى که دو تن از دوستان و یاران شما در مسئله اى مثل ارث یا دِیْن، اختلاف داشتند، آیا مى توانند براى داورى به حاکم و قاضى دستگاه خلافت رجوع کنند؟ حضرت فرمودند: در این صورت نزاع را نزد طاغوت مطرح کرده اند و هر آنچه که به نفع آنان حکم کند، هرچند حق مسلّمشان باشد، حرام است; زیرا حقّ خود را با حکم طاغوت ستانده اند درحالى که، خداوند در قرآن کریم، فرمان داده است که به طاغوت کفر ورزند. پرسیدم: پس چه کنند؟ فرمودند: یُنْظُرانِ اِلى مَنْ کانَ مِنْکُمْ، قَد رَوى حَدیثِنا وَ نَظَرَ فى حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْکامَنا فَلْیَرضُوا بِهِ حَکَماً فَاِنّى قَد جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حاکِماً، فَاِذا حَکَمَ بِحُکْمِنا فَلَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ، فَاِنَّما بِحُکْمِ اللّهِ اسْتَخَّفَ وَ عَلَیْنا رَدَّ وَ الرّادُّ عَلَیْنا اَلرّادُّ عَلَى اللّهِ فَهُوَ عَلى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللّهِ؛ از میان خود کسى را پیدا کنند که راوى حدیث ماست و در حلال و حرام، صاحب نظر است، حکم خود را به او واگذار کنند، تا میان ایشان داورى نماید; چرا که من، چنین شخصى را بر شما حاکم قرار داده ام و هرگاه او به حکم ما داورى نمود و حکم او پذیرفته نشد، یقیناً حکم خداوند را کوچک شمرده و ما را انکار کرده اند و کسى که ما را انکار کند و نپذیرد خدا را انکار کرده است، و این در حدّ شرکِ به خداست.
از امام حسین(علیه السلام) نقل شده است: ...مَجارى الاُمُورِ وَ الاَحْکامِ عَلى اَیْدِى العُلَماءِ بِاللهِ اَلاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وَ حَرامِهِ… مجارى امور و حکم ها در دست عالمان به خدا و امینانِ بر حلال و حرام الهى است.
معروف ترین حدیث ذکر شده در اثبات ولایت فقیه از امام زمان(عج)
در حوادث و رخدادهایی که واقع می شود به روایت کنندگان حدیث ما رجوع کنید که آنان حجت من بر شمایند و من حجت خدا بر آنانم. (توضیح حدیث و منبع در "زندگی این عالم")
این حدیث مبارکه در یک رقعه که از جانب امام زمان (عج)به شیخ مفید (ره) داده شدهاست. این روایت از چند منبع موثق نقل شده است. فعلا دو منبع از این حدیث مبارک پیدا کرده ام. بقیه منابع را بعدا اضافه خواهم کرد.
پی نوشت ها:
١- اکمال الدین و اتمام النعمه ( شیخ صدوق)، ج 1، ص 483.
٢- احتجاج (شیخ طبرسی)
اما نظرات متفاوتی نیز در مورد وجود آیاتی در قرآن کریم برای اثبات ولایت فقیه موجود است و معتقد است به طور صریح آیه ای در قرآن برای اثبات ولایت وجود ندارد
اگر مقصودمان از ولایت فقیه در قرآن، آن باشد که قرآن، در آیه اى از آیات، صریحاً به موضوع ولایت فقیه پرداخته و از آن نامى به میان آورده باشد، بى تردید، پاسخ منفى است و تا کنون هیچ اندیشمند نیز چنین ادّعایى نداشته است و نمى تواند داشته باشد که در قرآن آیه یا آیاتى به موضوع ولایت فقیه اختصاص یافته است؛ چنان که قرآن کریم، صریحاً ولایت امام على(علیه السلام) و دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) را عنوان ننموده است و نامى از ایشان در قرآن مشاهده نمى شود. قرآن در مورد بسیارى از احکام و مقرّرات مسلّم مربوط به مسائل عبادى، اقتصادى و سیاسى، با ارائه ى برنامه هاى کلّى، از آنها عبور مى نماید.
امّا اگر مقصود و هدفمان از ولایت فقیه در قرآن، برنامه هاى کلّى و سرفصل هاى اساسىِ قرآن کریم در رابطه با حاکمیّت سیاسى و ولایت و زمام دارى و شرایط والى و امام مسلمانان باشد، البتّه پاسخ مثبت است. توجّه به ویژگى هاى قرآن کریم در ره یابى به پاسخ مورد نظر راه گشاست چنان که رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) فرمود:
فَاِذا الْتَبَسَت عَلَیْکُم الفِتَنُ کَقِطَعِ اللّیْلِ المُظْلِم، فَعَلَیْکُم بالقرآن فانّه شافِعٌ مُشَفَّع و ماحلٌ مُصدَّق، مَن جَعَلَهُ اَمامه، قادَهُ الى الجنّه وَ مَنْ جَعَلَه خَلْفَهُ ساقَهُ اِلى النارِ وَ هُوَ الدَّلیلُ یَدُلُّ عَلى خَیْرِ سَبیل؛ هنگامى که فتنه ها همانند پاره هاى شب تیره شما را فرا گرفت، به قرآن روى آورید که قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته است و از بدى ها پرده برمى دارد و گفته اش تصدیق مى شود. هر کس قرآن را فرا روى خود قرار دهد، او را به بهشت ره نمون سازد و هر کس آن را به پشت افکند، او را به دوزخ خواهد کشانید، همانا قرآن راه نماست، به بهترین راه، هدایت مى کند.
با توجّه به این شأن و منزلت قرآن در جامعه ى انسانى، آیا این سخن پذیرفتنى است که جامعه در عصر غیبت امام معصوم (عج) دچار حیرت و سرگردانىِ سیاسى باشد و در میان انبوه اندیشه ها و نظرات متناقض، حیران و مبهوت، سردرگم باشد و قرآن کریم که کتاب راه نمایى و هدایت فرد در جامعه است، او را به حال خود واگذارد و از او دست گیرى ننماید؟ آیا مى توان قرآن را فاقد اندیشه ى سیاسى ارزیابى نمود و آن را نسبت به مسئله ى ولایت، که اساسى ترین مقوله در عرصه ى حیات اجتماعى انسان است و سعادت و شقاوت جامعه در گرو آن است و اساس و پایه و دلیل و راه نما براى دیگر فریضه هاى شرعى است، ساکت دانست؟!
نظرات شما عزیزان: